تحرکات عمده در دوران پهلوی دوم
توضیحات : عنوان مقاله ای که میخوانید در مورد عمده ترین تحولات در زمان پهلوی دوم میباشد . این مقاله در چند بخش از جمله رابطه ساواک با موساد و شاه و اسراییل و ... میباشد .
مقاله فوق از چند منبع جمع اوری شده است که برای شما در اخر ان نوشته شده است .
حجم : ناچیز
موضوع : مقالات
قالب بندی : TXT
ادامه مطلب ...
بسم الله الرحمن الرحیم
فهرست
روابط رژیم شاه با رژیم اسراییل
عوامل موثر در رابطه شاه با رژیم اسراییل
ساواک پاشنه اشیل پهلوی دوم
اموزش ساواک توسط موساد
روابط ایران و امریکا در زمان پهلوی دوم
1 : روابط رژیم شاه با رژیم اسراییل
در آغاز دهه ۱۳۵۰ ه. ش چند تحوّل مهم منطقه اى و بین المللى رخ داد که تا
حدودى باعث کاهش نقش محورى روابط سیاسى ایران و اسرائیل شد. مهمترین این تحوّلات
خروج نیروهاى انگلستان از شرق کانال سوئز و منطقه خلیج فارس بود. مشکل جایگزینى
نیروهاى انگلیسى و حفظ امنیت کشورهاى کوچک خلیج فارس و منابع مهمّ انرژى آن از
طریق «سیاست دو ستونى» و «نقش ژاندارمى» ایران حل شد. براى این که ایران بهتر
بتواند نقش خود را ایفا کند، لازم بود که روابط نزدیکترى با کشورهاى عرب منطقه،
بویژه عربستان سعودى که ستون دوم این سیاست را تشکیل مىداد، داشته باشد.
تحول مهمّ دیگر این زمان درگذشت
«عبدالناصر» و روى کار آمدن «انور سادات» و برقرارى روابط مجدّد ایران و مصر بود
که در زمان ناصر قطع شده بود. هر دو مسأله از یک سو باعث نزدیکى بیشتر ایران با
کشورهاى مسلمان عرب منطقه بود با اسرائیل روابط خوبى نداشت و از سوى دیگر باع
گسترش روابط آمریکا با کشورهاى مخالف اسرائیل بود، که مى توانست از هر دو جهت
روابط ایران و آمریکا با اسرائیل را تحت شعاع خود قرار دهد، امّا هر چه زمان گذشت
بهتر مشخص شد که مثلث ایران، عربستان و مصر نه تنها مخالفتى با اسرائیل ندارد،
بلکه مصر کم کم از شوروى فاصله گرفته به دامن آمریکا سقوط کرد. در نتیجه؛ آمریکا
و ایران دو دشمن دیرینه یعنى مصر- اسرائیل را تحت فشار قرار دادند تا با یکدیگر
صلح نمایند.
جنگ سال ۱۳۵۲ ه. ش/ ۱۹۷۳ م، اعراب و اسرائیل و شکست نیروهاى اسرائیلى از نظامیان مصرى
باعث شد که مردم مسلمان ایران تظاهرات و راهپیماییهایى را با رهبرى روحانیون و به
پشتیبانى از برادران مسلمان عرب خود ترتیب داده با شور و هیجان فراوان از سربازان
مسلمان حمایت کنند. رژیم شاه با این حرکت مردم مسلمان ایران در موضع انفعالى قرار
گرفته، جرأت حمایت از رژیم اسرائیل را در خود ندید. به همین دلیل سیاست موازنه در
مورد مصر واسرائیل را در پیش گرفت و حتّى در ظاهر خود را پشتیبان و طرفدار مسلمان،
بویژه مصر نشان داد. «۱»
هر چه زمان مىگذشت و روابط شاه
با انور سادات روز به روز بهتر مىشد، به همان اندازهروابط ایرانو اسرائیل کاهش
مىیافت. مسافرت شاه به مصر در سال ۱۳۵۳ ه. ش و مسافرت سال بعد انورسادات به ایران باعث نزدیکى بیشتر
دو کشور ایران و مصر شد.
به همین دلیل شاه به مقامهاى
اسرائیلى جهت صلح و تخلیه مناطق اشغالى مصر از این جهت فشار وارد مى کرد. دولت
جدید اسرائیل به ریاست «اسحاق رابین» که جانشین «گلدمایر» شده بود و سیاست «زمین
در مقابل صلح» را در پیش گرفته بود، کم کم در صدد حل مسائل با مصر برآمد و به همین
دلیل در تابستان ۱۳۵۴ ه. ش چاههاى نفت مصر در صحراى سینا را به آن کشور پس داد و موافقت
نامه جداسازى نیروهاى دو کشور به امضا رسید پس از حل نسبى مسائل مصر و اسرائیل،
روابط ایران و اسرائیل دوباره به حال عادى بازگشت و رفت و آمدهاى دو کشور آغاز شد
و روز به روز گسترش یافت. در این سالها «عباس على خلعتبرى» به عنوان وزیر امور
خارجه ایران و «یورى لوبرانى» نماینده سیاسى اسرائیل که جانشین «مایرغررى» شده
بود، نقش مؤثرى در توسعه روابط ایران را رژیم اشغالگر قدس داشتند. «۲»
سال ۱۳۵۶ ه. ش سه تغییر در سه کشور آمریکا، اسرائیل و ایران به وقوع
پیوست، امّا باعث تغییرات اساسى در سیاست خارجى کشورهاى فوق نشد. در امریکا، «جیمى
کارتر» با شعار «حقوق بشر» به ریاست جمهورى انتخاب شد. در اسرائیل حزب ملىگراى
افراطى لیکود به رهبرى «مناخیم بگین» پیروز شد و وى به نخست وزیرى رسید. در ایران
هم «امیر عباس هویدا» پس از سیزده سال جایش را به «جمشید آموزگار» داد، امّا
«خلعتبرى» همچنان در وزارت خارجه باقى ماند و این نشان دهنده عدم تغییراتاساسى در
روابط خارجى ایران در ارتباط با کشورهاى خارجى، بویژه مصر و اسرائیل بود. محور
اساسى سیاست خارجى ایران همچنان بر حفظ رابطه با دو کشور مصر و اسرائیل و تشویق
آنها به صلح با یکدیگر بود. دولت جیمى کارتر نیز سادات و بگین را به صلح ترغیب
مىکرد. نتیجه فشارها و ترغیبهاى ایران و امریکا باعث ملاقاتهاى سادات و بگین در
مصر و اسرائیل وامضاى قرارداد صلح «کمپ دیوید» در شهریورماه ۱۳۵۶ در امریکا شد. «۳»
مبارزات مردم مسلمان ایران به
رهبرى امام راحل (ره) در سال ۱۳۵۶ ه. ش علیه رژیم امریکایى شاه به انقلاب خونین سراسرى تبدیل
شد در عین حال رهبر انقلاب اسلامى و مردم مسلمان ایران همواره از ملت مسلمان
فلسطین حمایت کردند.
پس از پایان جنگ جهانى اوّل
وتشکیل کشورهاى اسلامى کوچک از بقایاى امپراتورى مسلمان عثمانى، قیمومت کشور
مسلمان فلسطین به دولت انگلستان واگذار شد. انگلستان از همان زمان توطئه تشکیل یک
کشور یهودى را در خاک فلسطین تدارک دید که پس از پایان جنگ جهانى دوم به وسیله
مجمع عمومى سازمان ملل، فلسطین به دو قسمت یهودى و مسلمان تقسیم شد؛ رژیم
صهیونیستى در سال ۱۳۲۷ ه. ش/ ۱۹۴۸ م، بطور رسمى تشکیل شد ودولت ایران به صورت دو فاکتور آن را به
رسمیت شناخت.
از آنجا که شناسایى و برقرارى
روابط با رژیم غاصب صهیونیستى هیچ گاه مورد موافقت مردم مسلمان ایران نبود، در
زمان دولت مصدق با فشار مردم و روحانیون روابط با آن کشور قطع گردید. امّا پس از
کودتا وحاکمیت دیکتاتورى مطلق، روابط دولت وابسته پهلوى با رژیم اسرائیل دوباره
آغاز شد و در طول دهه ۱۳۳۰ در محورهاى نفتى، اطلاعاتى وامنیتى ادامه داشت.
در نیمه اوّل دهه ۱۳۴۰ ه. ش به علت آغاز مبارزه امام خمینى
(ره) و هشدار ایشان نسبت به نفوذ اسرائیل غاصب در ایران و قیام پانزده خرداد،
روابط ایران و اسرائیل دچار اختلال شد و به صورت مخفى درآمد. اما پس از قضیه
کاپیتولاسیون و تبعید امام (ره)، روابط دولت هویدا و رژیم اشغالگر قدس، علاوه بر
محورهاى قبلى در سایر زمینه ها نیز گسترش یافت.
پس از جنگ شش روزه اعراب و
اسرائیل و شکست کشورهاى مسلمان، امام خمینى (ره) از تبعیدگاه خود در نجف، پشتیبانى
خود را از مردم مسلمان فلسطین و قیام آنها اعلام کرد که این مسأله باعث مخالفتها و
تظاهرات مردم ایران علیه اسرائیل شد.
در آغاز دهه ۱۳۵۰ ه. ش تحولاتى که در سطح منطقه پیش
آمد، روابط محورى شاه با رژیم اسرائیل را تحت تأثیر قرار داد. از این زمان به بعد،
رژیم شاه ضمن حفظ روابط خود با مصر و اسرائیل آنها را به صلح تشویق مىکرد و این
روند تا پیروزى انقلاب و امضاى قرار داد صلح «کمپ دیوید» بین سادات و بگین ادامه
داشت.
پی نوشتها :
(۱)- سیاست خارجى ایران در دوران پهلوى، هوشنگ مهدوى، ص ۴۴۳- ۴۴۲/
(۲)- همان، ص ۴۵۱- ۴۴۴/
(۳)- سیاست خارجى ایران در دوران پهلوى، هوشنگ مهدى، ص ۴۵۶- ۴۵۲/
2 : عوامل موثر در رابطه شاه با رژیم اسراییل
الف) نفوذ آمریکاییان بر سیاست خارجی ایران
مناخیم بگین در مصاحبه با روزنامه اسرائیلی «معاریو» در 18 مارس 1971، درباره منافع مشترکی که اسرائیل و آمریکا را پیوند میدهد، گفت :
ملت اسرائیل، آمریکا را در نجات زندگی فرزندان این کشور، یاری داد (از طریق بستن کانال سوئز، کاهش تجهیز دشمنان آمریکا در جنوب شرقی آسیا به سلاح روسی و در نتیجه افزایش حضور آمریکا در ویتنام) از این رو، آمریکاییها باید بدانند که ما این اقدام را برای آنان انجام دادیم. پس سلاحهای اهدایی آنان، نه به خاطر چشمان سیاه ما، که برای وجود منافع مشترک بین ملتی بزرگ و ملتی کوچک بوده است.
این سخنان نشان از مناسبات ویژه میان این دو کشور دارد؛ مناسباتی که رهبران اسرائیل را مطمئن ساخته بود ایالات متحده آنان را، به عنوان یک سرمایة استراتژیک، از نظر دور نخواهد داشت. در طول دهة 1960، دستگاههای اطلاعاتی آمریکا به اسرائیل چون عاملی که میتواند علیه نفوذ روسیه و فشار ناصریستها بر کشورهای نفتخیز منطقه خلیج فارس به کار آید، مینگریستند. در آن زمان، فشار ناصریستها جدی بود. بسیاری از سیاستمداران و تحلیلگران آمریکایی، اسرائیل را پاسدار سلطة آمریکا بر این منطقه میدانستند. علاوه بر نقش اسرائیل به عنوان حافظ منافع آمریکا در خاورمیانه، عامل دیگری که به بهبود روابط دو کشور یاری رساند، نفوذ سرمایهداران صهیونیست بر سازمانهای یهودی بود که توانستند، از طریق گروههای فشار داخلی، بخش بزرگی از افکار مردم آمریکا را تحتتأثیر قرار دهند.
اینان سازندگان افکار عمومی و نخبگان سیاسی آمریکا شمرده میشدند و از این طریق، موج فزاینده و بیپایان حمایتهای سیاسی و ایدئولژیک از اسرائیل را پدید میآوردند. رئیس وقت سازمان نیروهای ناظر بر آتشبس سازمان ملل در این مورد میگوید:
« یهودیان ایالات متحده آمریکا،به علت ثروتمند بودن، مناسبات خوب با دستگاههای تبلیغاتی مردمی و با یک رهبری سازمان یافته و مرتب توانستهاند تأثیری بسزا بر سیاست آمریکا داشته باشند. در واقع آنها هستند که سطح پشتیبانی سیاسی و اقتصادی آمریکا از اسرائیل را تعیین میکنند
عامل سومی که آمریکاییها را به حمایت از اسرائیل وادار کرد، اقدامهای مأموران اسرائیلی جهت خاموش کردن عوامل مخالفت اسرائیل در غرب بود. کشتن و تهدید کردن شخصیتهای ضداسرائیلی و راهاندازی جنگ روانی علیه آنان، بخشی از این اقدامها به شمار میآید. از سوی دیگر، اسرائیل با عملیاتهای تروریستی و خرابکارانه علیه تأسیسات آمریکایی، که به نام گروههای افراطی عرب صورت میگرفت، سیاستمداران حامی بهبود مناسبات آمریکا و اعراب را دچار تردید میساخت. مهمترین اقدامی که در این راستا صورت گرفت، حمله تروریستی اسرائیل به تأسیسات آمریکایی در مصر و کشتی آمریکایی لیبرتی بود.(13)
به طور طبیعی، مناسبات ویژه میان دو کشور تأثیر بسزایی بر سیاست خارجی ایران گذاشت. رژیم شاه، روابط با آمریکا را رکن اساسی سیاستهای خارجی خود قرار داده بود. اتکای ایران به آمریکا، به عنوان تنها قدرت قادر به مقابله با فشار شوروی، سبب شد ایران در زمینة تسلیحات، تکنولوژی و روش زندگی آمریکایی، سرمایهگذاریهای سنگینی انجام دهد. بنابراین، شاه اجازه داد بخشی از تأسیسات حساس اطلاعاتی آمریکا در ایران استقرار یابد و از طریق آن، از فواید حاصل از رابطة بسیار نزدیک با جامعة اطلاعاتی آمریکا نیز برخوردار شود.
مقامهای دولتی ایران، آمریکا را، به دلیل حمایتهای فزایندهاش از ایران، مورد تمجید قرار میدادند و آن کشور را یک همپیمان بسیار ضروری به شمار میآوردند. یکی از مسائل مهم و مورد علاقه دو کشور، مسئله خاورمیانه بود. آمریکاییان توانسته بودند، رهبران ایران را متقاعد سازند که برای حفظ منافع خود و کاهش نفوذ شوروی، از اسرائیل حمایت کنند.
همانگونه که پیشتر بیان کردیم، مؤلفههایی که سبب میشد رژیم صهیونیستی در سیاست خارجی آمریکا به عنوان یک سرمایة استراتژیک به شمار آید، در روابط ایران نیز یافت میشد. بنابراین، برای آمریکاییها عاقلانهترین راه این بود که پیوند میان دو متحد استراتژیک خود را مستحکم سازند و پاسداری از منافع حیاتی خود در منطقه را به آنان واگذار کنند.
ب) مقابله با تهدیدهای منطقهای شوروی و اعراب
در حالی که شاه برای ایفای نقش اول در منطقه خلیج فارس تمایل فراوان داشت، عوامل نگرانکنندهای از جمله اعراب رادیکال را در برابر خود مشاهده میکرد. در سالهای میانی دهة 1950، شاه توجه خود را به جنبشهای ملیگرا، تندرو و رشدیابندة عرب، که اغلب رژیمهای میانهرو را مورد تهدید قرار میدادند، معطوف کرد. گراهام فولر، ضمن اشاره به این وضعیت، میگوید:
به مصداق این ضربالمثل قدیمی که دشمنِ دشمنِ من است؛ شاه به این نتیجه رسید که اسرائیل پارهسنگ سودمندی در مقابل نیروی تندروی عرب است
اختلافهای مرزی ایران و عراق که گاه دو کشور را تا مرز جنگ پیش میبرد، تأسیس سازمان آزادیبخش فلسطینی (1343) که مخالفان رژیم شاه را آموزش چریکی میداد و گرایشهای برخی از کشورهای تندرو به سمت شوروی، بر شدت نگرانی شاه میافزود. در زمان به قدرت رسیدن برژنف و گرایش آشکار ناصر به شوروی، کمکهای نظامی شوروی به مصر افزایش یافت. از سوی دیگر، با تأسیس فرماندهی نظامی میان مصر و عراق، شاه بیمناک شد. او میهراسید این اقدام به جداسازی استان خوزستان از ایران منجر شود
افزون بر تهدیدهای اعراب رادیکال، نفوذ شوروی در منطقه، که از طریق حمایت اعراب در حال توسعه بود، بر علاقة شاه به گسترش همکاری با اسرائیل میافزود. نشریة اسرائیلی «هاآرتس»، به نقل از یک منبع سیاسی اظهار داشت:
شاه معتقد است که بدون قدرت اسرائیل در خاورمیانه، مشکل بوده است بتوان اعراب را دهنه زد و شورویها نیز به برتری قاطع در منطقه میرسیدند
این نشریه، به نقل از خبرنگار نیویورک تایمز، از تهران چنین گزارش میدهد:
به عقیده دیپلماتهای تهران، سیاست کاملاً سنجیده شاه، علاقهمند به تقویت اسرائیل، که از علائق مهم ایران محسوب میگردد، میباشد... شاه طی مصاحبههای اخیر خود هرگونه فشار اعراب را برای قطع مناسبات خود با اسرائیل رد کرده است. بعضی دیپلماتهای ایرانی معتقدند که اگر اسرائیل از پای درآید، تلاش اعراب بر نابود ساختن ایران تمرکز خواهد یافت)
بنابراین، دولت ایران برای کنترل تهدیدهای اعراب و شوروی در منطقه از اسرائیل سود میبرد و میزان آسیبپذیری خود را در مقابل حملات احتمالی اعراب کاهش میداد. شاه، در کنار روابطش با اسرائیل، در اواخر دهه 40 محور جدیدی در خاورمیانه پدید آورد و با نزدیک شدن به مصر و عربستان سعودی مثلثی علیه کشورهای تندرو منطقه ایجاد کرد. البته او به اسرائیل اطمینان داده بود که این مثلث جنبه ضداسرائیلی ندارد.
ج) نفوذ عناصر وابسته به محافل صهیونیستی در میان نخبگان سیاسی ایران
شبکه گستردهای از اعضای محافل فراماسونری و بهائیت و همچنین نمایندگان سیاسی اسرائیل، که اغلب ایرانیتبار بودند، بر ساختار نظام سیاسی ایران سیطره پیدا کردند و در میان نخبگان سیاسی نفوذ قابل توجهی یافتند.
نمایندگان سیاسی اسرائیل در ایران، در شمار فعالترین هیأتهای سیاسی جای داشتند و در سطوح مختلف سیاسی و اقتصادی فعالیت میکردند. بیشتر اعضای هیأت، عضو سازمان جاسوسی اسرائیل (موساد) بودند و با نفوذی که در ساواک داشتند از تمام اسرار سیاسی ونظامی و دولتی ایران آگاهی مییافتند. ویژگی مهم این گروه، ایرانیـبار بودن بسیاری از آنان بود؛ برای مثال مایر عزری، نماینده دولت اسرائیل در تهران، یک یهودی ایرانیتبار بود و در گسترش روابط سیاسی و اطلاعاتی بین دو کشور نقشی تعیینکننده داشت. او، به کمک دوستان ایرانیاش، ملاقاتهایی بین شاه و مقامات عالیرتبة اسرائیلی ترتیب داد. یکی از پیامدهای این ملاقاتها موافقت محمدرضا شاه با افتتاح دفتر نمایندگی سیاسی ایران در تلآویو بود)
در کنار نمایندگان اسرائیلی، فراماسونرها و محافل بهایی نقش بسزایی در برقراری و گسترش روابط میان دو کشور داشتند. آنان با نفوذ در میان نخبگان سیاسی، که شاه برای اجرای برنامههای خود به آنها روی میآورد، برای دستیابی به موقعیت برتر در سیاست خارجی ایران میکوشیدند. ژرژ لامبلن فراماسونها را چنین توصیف میکند:
آنها سربازان یقه سفید و گردانندگان پشت صحنة صهیونیسماند و عرصههای سیاسی، مالی و فرهنگی را یکایک برای صهیونیسم فتح میکنند
بهائیان نیز در رژیم سیاسی ایران چنین موقعیتی داشتند و اهرم فشاری در دست صهیونیستها به شمار میآمدند. ساواک در این باره چنین نظر میدهد:
اسرائیل مذهب بهاییها را به عنوان یک مذهب رسمی در سال 1972 به رسمیت شناخته است. دولت اسرائیل با اجرای برنامه تحبیب از افراد مزبور میکوشد از اقلیت فوقالذکر در سایر کشورهای جهان، به ویژه ایران، بهرهبرداری سیاسی – اطلاعاتی و اقتصادی بنماید
د) درآمد حاصل از فروش نفت به اسرائیل و ارسال بخشی از آن به اروپا
دولت ایران برای اجرای برنامههای اصلاحات، به درآمدهای نفتی نیاز بسیار داشت. دسترسی به بازارهای مطمئن فروش نفت مهمترین مسئله ایران شمرده میشد؛ به ویژه زمانی که کانال سوئز بر اثر جنگ میان اعراب و اسرائیل به طور کامل بسته شد و ارسال نفت به اروپا از مسیرهایی که از لحاظ اقتصادی پرهزینه بود صورت گرفت، ایران در پی راههای مطمئن و با صرفه برای انتقال نفت برآمد.
از سوی دیگر، اسرائیل یکی از مهمترین خریداران نفت ایران بود و هر دوکشور از این تجارت نفع میبردند. با افزایش سطح روابط میان دو کشور، ایران آمادگی خود را برای صدور نفت بیشتر به آن کشور اعلام داشت.)
در نیمه دوم دهه چهل، با افزایش صادرات نفت با اسرائیل، خط لولهای به طول 260 کیلومتر از بندر ایلات در کنار دریای سرخ به بندر اشکلون در ساحل مدیترانه کشیده شد که مخارج آن را دولت ایران پرداخت و از این طریق نفت خود را به اروپا، به ویژه ایتالیا و رومانی ارسال کرد
شاه اعلام داشت: خط لوله ایلات – اشکلون منافعی دارد؛ به ایران اجازه میدهد بخشی از تولیدات خود را صرفاً از آن عبور دهد و اعراب نمیتوانند از این کار ممانعت به عمل آورند. او همچنین گفت: مایل نیست و انتظار ندارد اعراب بر اسرائیل پیروز شوند. این گفتار شاه، در حالی که خطر انتقامجویی اعراب را نادیده میگرفت، اهمیت اقتصادی این خط لوله را برای ایران نشان میدهد.
البته این وضعیت در سالهای آخر عمر رژیم، که تغییراتی در سیاست خارجی ایران به ویژه در مورد اعراب میانهرو، پیش آمد، دچار تغییر گردید. به دنبال سفر عبدالعزیز حجازی نخستوزیر مصر به ایران در اردیبهشت 1353، ایران یک وام یک میلیارد دلاری، برای تعریض کانال سوئز و بازسازی بندر پورت سعید و احداث یک لوله نفت جدید، در اختیار مصر قرار داد. بدین ترتیب، اهمیت لولة نفت ایلات – اشکلون کاهش یافت. شرکت ملی نفت ایران دیگر برای صدور نفت به اروپا به راه اسرائیل نیاز نداشت و میکوشید استفاده از خط لولة اسرائیل را محدود سازد. اسرائیلیها، که شاهد این تغییر سیاست بودند، ضروری دانستند، شاه را برای همکاری بیشتر دو کشور زیر فشار قرار دهند
ه. همکاریهای نظامی، امنیتی و تسلیحاتی با اسرائیل
شاه ایران با هدف رهبری سیاسی خاورمیانه و مقابله با تهدیدهای منطقهای شوروی و اعراب تندرو، برای افزایش قدرت نظامی و تأمین جنگافزارهای تکنولوژیک، پیوندهای گستردهای با اسرائیل برقرار ساخت. نخستین رهآورد این روابط، تأسیس سازمان اطلاعاتی مشترک سه جانبه (ایران، اسرائیل و آمریکا) برای تبادل اطلاعات در خصوص تحولات نظامی در خاورمیانه بود. لانی دوبور، سردبیر روزنامه اسرائیلی «معاریو»، در مقالهای که درباره مصاحبه با شاه ایران منتشر کرد، مدعی است:
صدها افسر ایرانی تعلیمات نظامی پیشرفتهای در اسرائیل طی کردهاند، که قسمتی از برنامه تعلیماتی ارتش ایران که مورد پشتیبانی ایالات متحده است، میباشد
با توجه به آماری که مطبوعات اروپا در سال 1356 انتشار دادند، حدود پانزده هزار نظامی ایرانی در اسرائیل مشغول آموزش بودند و تقریباً تمام فرماندهان عالیرتبة ارتش ایران به اسرائیل سفر کردند.
از سوی دیگر، شاه بخشی از منابع خود را به خرید تسلیحات نظامی اختصاص داد و اسرائیل به یکی از منابع مهم تکنولوژی برتر تسلیحاتی ایران تبدیل شد. در سالهای پایانی حکومت شاه، ایران بزرگترین مشتری تسلیحاتی اسرائیلی بود.)
و) استفاده از کارشناسان و متخصصان اسرائیلی
پس از سرکوب قیام 15 خرداد 42، همکاری اقتصادی و نظامی میان ایران و اسرائیل ادامه یافت. بخشی از این همکاریها در قالب حضور کارشناسان و متخصصان اسرائیلی در بخشهای مختلف مانند صنایع هواپیماسازی، صنایع نظامی و فعالیتهای ساختمانی و توسعه کشاورزی بود. به این ترتیب، بر اساس گفتة تحلیلگران سفارت آمریکا در تهران، اسرائیلیها بیشتر از هر کشور دیگری در ایران متخصص داشتند
در نظریهای که ساواک درباره گزارش روزنامه اسرائیلی «داوار» مبنی بر ساخت هتل هیلتون ایران به وسیله اسرائیل ارائه کرد، چنین آمده است:
شرکتهای مهندسی و ساختمانی اسرائیل، چندین سال است در ایران فعالیت میکنند و به طور کلی، هم اسرائیل و هم ایران از این همکاری متقابل بهرهمند میگردند. اسرائیل در بنای چندین ساختمان و راه، سد و پلسازی از لحاظ طرح و کار وقیمت با کمپانیهای اروپایی و آمریکایی، حتی ژاپنی رقابت نمود و ایران هم به طورکلی از فعالیت و وقت و شرایط شرکتهای اسرائیلی رضایت داشته و این همکاری روزافزون و رو به توسعه است
ساخت تأسیسات نیروی دریایی ایران در بندرعباس، بندر نوشهر و خارک توسط یک یهودی آلمانی و با همکاری عوامل اسرائیلی صورت گرفت
3 : ساواک پاشنه اشیل پهلوی دوم
وقایع ملی شدن صنعت نفت و فرار محمدرضا پهلوی به خارج و سپس بازگشت وی با کمک سازمانهای اطلاعاتی غرب، درس عبرتی شد که شاه در پی ایجاد سازمانی اطلاعاتی برای خود برآید. سازمانی که بتواند با گردآوری اطلاعات مورد نیاز، وی را از خطرات احتمالی آینده مصون دارد.
سازمان اطلاعاتی ایران در دوره پهلوی از زمان رضا شاه در شهربانی شکل گرفت. این سازمان که وظیفه اصلیش کارهای پلیسی بود در حاشیه به خلافهای سیاسی نیز می پرداخت. از جمله مهمترین صیدهای این سازمان در دورة رضاشاه دستگیری گروه موسوم به 53 نفر به جرم فعالیتهای کمونیستی بود. البته در کنار این سازمان، رکن دوم ارتش نیز در امور اطلاعاتی فعال بود.
پس از اشغال ایران در شهریور بیست و سقوط رضاشاه، بساط این سازمان از شهربانی به علت جنایتهای مختلفی که مرتکب شده بود جمع آوری گردید. تعدادی زیادی از اعضای جنایتکار آن محاکمه و محکوم شدند. ولی در مقابل رکن دو ارتش تقویت شد و کار یک سازمان اطلاعاتی غیرنظامی را نیز بر عهده گرفت. تا کودتای 28 مرداد این سازمان نقش چشم و گوش شاه را داشت. پس از 28 مرداد چنانکه اشاره شد شاه اهمیت ایجاد یک سازمان امنیتی را دریافت. با کمک سازمانهای اطلاعاتی امریکا و انگلیس پایه اولیه ساواک گذاشته شد و در سال 1337 رسماً در مجلس شورای ملی به عنوان یک سازمان وابسته به نخست وزیری تشکیل یافت. هر چند طبق قانون رسماً زیر نظر نخست وزیری بود ولی عملاً سران ساواک فرمانبر شاه بودند.
اولین رئیس سازمان تیمور بختیار بازوی قدرتمند شاه بود. وی که یکی از سرکردگان کودتای 28 مرداد بود مراتب ترقی را بسیار سریع طی کرد به طوری که خود شاه نیز با توجه به شخصیت قدرت طلب بختیار از این همه قدرت به وحشت افتاد.
تفرعن و غرور بختیار کار خود را کرد و به عنوان سفیر به خارج تبعید گردید که بعداً با تمرد وی، به نظر می رسد نظر شاه درست بوده است. جانشین او حسن پاکروان از نظامیان تحصیلکرده بود. وی که در بحران روابط ایران و آمریکا در دورۀ کندی به ریاست این سازمان برگزیده شده بود برش بختیار را نداشت. بدین لحاظ پس از اندک مدتی جایش را به نعمت الله نصیری داد. این افسر از مطیع ترین و گوش به فرمان ترین نظامیان بود. چنانکه منصور رفیع زاده آخرین رئیس شعبه ساواک در آمریکا در یادداشتهایش می نویسد:
« نصیری چند سال بعد در مقام ریاست ساواک، به بلندترین درجه ارتش ایران یعنی ارتشبدی ارتقاء یافت و در زمرۀ افسران کلاش، بی سواد، قره نوکر، چاپلوس، خشن نسبت به زیردست، قشری و گیج و گنگ ارتش به شمار می رفت. که از سالهای خدمت در دانشکده افسری، همقطارانش او را به نام نعمت سوسکی به دلیل تیره گی صورتش و نعمت خره ملقب کرده بودند ... دور است اگر تصور شود نصیری در عمرش، کتابی خوانده یا قدرت تفکر و تعمق او به حد قابل رشدی رسیده باشد».
شاه نیز به چنین فردی احتیاج داشت. با این شرایط وی بیش از ده سال بر سر این سازمان مهم فرماندهی کرد. سالهای ریاست وی بر ساواک به سیاه ترین سالهای شکنجه مخالفین شاه تعبیر شده است. چه هزاران نفر در این سالها به جرمهای متعدد و گاه ساده به زندانها راه یافتند و صدها نفر در کمیته مشترک ضد خرابکاری سخت ترین شکنجه ها را تحمل کردند و چه بسا چشم از جهان فرو بستند.
یکی از علل خشم و ناراحتی مردم از رژیم پهلوی را می توان همین ساواک و تشکیلات جهنمی آن دانست. ساواکی که برای نابودی رژیم پهلوی به پاشنه آشیل و نقطه ضعف آن تبدیل شده بود. به طوری که شاه علیرغم میل خود مجبور شد در آخرین روزهای حیات رژیمش تن به انحلال آن بدهد. چندی قبل از آن نصیری برکنار و سفیر ایران در پاکستان شد. و ناصر مقدم به عنوان آخرین مقام ساواک بر آن ریاست یافت. ولی چند ماه چه سودی می توانست برای وی بجز بدنامی داشته باشد؟ ولی مقدم این بدنامی را با سوء سیاست خود به جان خرید.
جالب اینجاست که هر چهار نفر سران ساواک عاقبت خوشی پیدا نکردند. بختیار تصفیه درون سازمانی شد و به وسیله ساواک در عراق ترور شد. پاکروان و نصیری و مقدم که هر سه در زمان انقلاب دستگیر شده بودند اعلام شدند. در واقع این سازمان بدیمنی عجیبی برای سران خود داشت.
4 : اموزش ساواک توسط موساد
در سال 1328ش و در دوران نخستوزیری محمد ساعد مراغهی دولت ایران کشور اسرائیل را به صورت دوفاکتو مورد شناسایی قرار داد و روابط غیررسمی با آن برقرار کرد. در سال 1330ش دولت مصدق این روابط را نادیده گرفت. پس از کودتای 28 مرداد 1332 بار دیگر مقدمات تجدید روابط دو کشور فراهم شد و به ویژه از سال 1332 که با موافقت دو طرف برای صدور نفت ایران به اسرائیل همراه بود
دو کشور نخستین گامهای استوار را برای گسترش روابط برداشتند. با ملاقاتهای پنهانی برخی مقامات سیاسی ـ امنیتی و اقتصادی دو کشور در تهران و تل آویو نهایتاً در مرداد ماه 1339 دولت ایران با این دستاویز که دولت ایران در دوره نخستوزیری مصدق اقدامی رسمی و دیپلماتیک برای اعلام قطع روابط دو طرف انجام نداده است، اعلام کرد روابط طرفین را گسترش میدهد. با این احوال آگاهان به امور به درستی دریافته بودند که این ادعای دولت ایران، بر بنیانی سست استوار است
در هر حال با گسترش روابط سیاسی ایران و اسرائیل در سال 1339 شرایط لازم برای تعمیق ارتباط اطلاعاتی ـ امنیتی میان دو طرف فراهم شد. لازم به ذکر است که هم اسرائیل (به سبب انزوایی که در منطقه خاورمیانه گرفتارش بود) و هم آمریکا برای تحکیم روابط کشورهای اقماری منطقه از گسترش روابط ایران و اسرائیل سخت حمایت میکرد
اموران موساد حداقل پس از کودتای 28 مرداد 1332 به تدریج در ایران حضور و نفوذی روزافزون پیدا کرده بودند و وقتی روابط سیاسی غیررسمی میان ایران و اسرائیل (در مرداد 1339) برقرار شد مدتها از تماسها و ارتباطات مقامات ساواک و موساد با یکدیگر سپری میشد
در واقع به دنبال تأسیس ساواک از اواخر سال 1335ش که با کمک و هدایت مستقیم سیا صورت گرفت. آمریکاییان به تدریج کوشیدند روابط آن را با موساد گسترش دهند آنچه بود در واپسین سالهای دهه 1330ش و اوایل دهه 1340ش ساواک و موساد ارتباط بسیار نزدیک و دوستانهای با یکدیگر برقرار کرده بودند و همکاری مشترک طرفین در امور امنیتی ـ اطلاعاتی و جاسوسی در ایران و سایر کشورهای خاورمیانه روندی شتابان و فراگیر یافته بود. در چنین شرایطی بود که سیا به تدریج بخش مهمی از حیطه وظایف و عملش در قبال ساواک را به موساد سپرد
آموزش پرسنل ساواک از مهمترین مواردی بود که انجام سازمان یافته آن از سوی سیا برعهده موساد نهاده شد و ماموران موساد چنان که خواسته و موردنظر طرفین بود تا واپسین سالهای حکومت محمدرضاشاه پهلوی مرتبه نخست را در آموزش پرسنل ساواک به خود اختصاص دادند
در آغاز آموزش موساد به ساواک، اداره کل آموزش در ساواک تشکیل شد. علاوه بر اینکه طی فواصل زمانی مشخص پرسنلی از ساواک جهت فراگیری دورههای آموزشی موردنیاز به اسرائیل اعزام میشدند تا در پایگاههای موساد در آن کشور دورههای موردنیاز را طی کنند، در رشتههای مختلف آموزشی اساتید، پرسنل ساواک آموزشهای لازم را ارائه بدهن کارشناسان و متخصصینی هم از سوی موساد به ایران اعزام میشدند تا در مراکز ساواک در ایران به نیروها و در همان حال کتب و خدمات آموزشی متعدد موساد در رشتههای مختلف در اختیار ساواک قرار گرفت که تقریباً تمامی آن به زبان فارسی ترجمه شد تا طی دورههای آموزشی مربوطه در اختیار پرسنل تحت آموزشی قرار داده شود
مهمترین آموزشهای متخصصان و کارشناسان موساد به پرسنل ساواک در موارد زیر بود : 1- آموزش خط شناسی 2- آموزش ضداطلاعات 3- آموزش چگونگی استفاده از اسلحه و تجهیزات اطلاعاتی ـ جاسوسی الکترونیکی و غیره 4- آموزش وسایل و لوازم عکاسی و فیلمبرداری 5- آموزش تعقیب و مراقبت 6- آموزشهای متعدد فنی 7- آموزش شیمی 8- آموزش بررسی و ارزیابی اطلاعات و اخبار 9- آموزش انواع تجهیزات فرستنده و گیرنده و استراق سمع و نهایتاً : 10- آموزش روشهای کارآمدتر شکنجههای جسمی و روحی
5 : روابط ایران و امریکا در زمان پهلوی دوم
وز اول خرداد ۱۳۵۸ سخنگوی وزارت خارجه امریکا گفت روابط سرد تهران واشنگتن معلول حمایت طولانی آمریکا از رژیم گذشته ایران است
تاریخ تحولات سیاسی ـ اجتماعی ایران بیانگر این مطلب است که سلطه خارجی به عنوان یکی از عوامل بازدارنده توسعه سیاسی کشور محسوب میگردد. این امر طی دو قرن اخیر شتاب و گسترش بیشتری یافته است. مداخلات روسیه، انگلستان، فرانسه، ایالات متحده امریکا و اتحاد جماهیر شوروی، به عنوان عرصههای سیاه اما واقعی تاریخ ایران میباشد. این مداخلات، ذهنیت بدبینانهای را در افکار عمومی و فرهنگ سیاسی ایران بر جای گذاشته است. در این بین انقلاب اسلامی ایران نه تنها دست ابرقدرتها را از ایران کوتاه نمود بلکه تأثیر بسزایی نیز در میان اقوام و ملل دیگر در رابطه با سلطهستیزی بر جای گذاشت
وقوع انقلاب اسلامی ایران به همان اندازه که مبین مخالفت تمامی ملت ایران با سیاستهای داخلی شاه بود، نشان از ناخرسندی از سیاست خارجی او هم داشت. محور حمله مخالفان شاه به سیاست خارجی را انتقاد از اتحاد عملی او با ایالات متحده تشکیل میداد و از همین رو به او لقب «شاه امریکایی» داده بودند.
امریکا در 37 سال سلطنت محمدرضا شاه علاوه بر صدور سرمایه، از شرکتهای تجاری و بانکها، به عنوان پوشش و ابزار مهم توسعه روابط سیاسی و اقتصادی خود با ایران استفاده میکرد. در واقع با اعمال سیاستهای امریکا در ایران، تمام زیر ساختهای تجاری، کشاورزی و صنعتی کشور نابود و ایران صرفاً به بازاری برای کالاهای غربی مبدل گشت. وابستگی نهادهای حکومتی کشور نیز تا آنجا بود که بالاترین شخص مملکت در تمام امور تنها نظرات امریکاییها را لحاظ میکرد
کودتای 28 مرداد به بسیاری از ایرانیان ثابت کرد که شاه اگر آلت دست انگلیسیها نباشد عروسک امریکاییهاست. همچنانکه تحولات سیاسی ایران بعد از کودتای 28 مرداد نیز درجهتی تداوم یافت که موجبات افزایش نفوذ فراگیر امریکا را در عرصههای مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی جامعه فراهم نمود. طی این 25 سال حکومت ایران عملاً دست نشانده امریکا و تحت کنترل این دولت بود و کارکردی غیر از برآورده ساختن خواستهای ایالات متحده نداشت. طی این سالها سیل مستشاران اقتصادی و نظامی امریکا جهت حفظ ارکان نظام شاهنشاهی و متعاقباً اجرای سیاستها و فرامین واشنگتن راهی ایران شدند. نتیجه کار این بود که ایران به عامل اصلی اجرای سیاستهای منطقهای امریکا، بازار بزرگ کالاهای تجاری و نظامی امریکا و جولانگاه فرهنگ امریکایی تبدیل شد. در این سالها هیچ جای دنیا به اندازه ایران برای امریکاییها دارای منافع سرشار وحیاتی سیاسی ـ اقتصادی نبود. آرامش و نفوذ امریکائیها تا آنجا پیش رفت که رژیم کاپیتولاسیون را در ایران به اجرا گذاردند. قانونی که کمتر واحد سیاسی در جهان به آن تن میدهد
افزایش تعداد امریکاییها در ایران، گسترش همه جانبهی روابط دیپلماتیک و محوریت امریکا در تمامی برنامههای رژیم به همراه ضرورتهای نظام دو قطبی و نقش ایران در ائتلاف باغرب، زمینههای تسلط بیش از پیش امریکا بر ایران را فراهم کرده بود. طبیعی بود که در چنین شرایطی، «استبداد سیاسی» نیز درجامعه ایران حاکم باشد. به طوری که بسیاری از تحلیلگران، دوران بعد از کودتا را با واژههایی همانند «دولت دستنشانده» تبیین کردهاند.
روابط محمدرضا شاه با ایالات متحده از نیمه دوم دهه 1960 به تدریج توسعه و تحکیم بیشتری یافت، اما اتحاد عملی شاه با ایالات متحده نتیجهی رویدادهای سال 1351 ـ 1356 بود
رشد سرسامآور درآمدهای نفتی و میل روز افزون شاه به خرید تسلیحات نظامی از امریکا، از دید بسیاری از ایرانیان نشانهی خوش خدمتی کامل شاه به ایالات متحده و از دست رفتن استقلال کشور بود. در نهایت نیز همین احساس عمومی یکی از سرچشمههای ژرف بیگانگی و بیزاری مردم از رژیم شاه شد و جامعه غرب زده و رژیم دست نشانده شاه توسط نهضتی اسلامی که از عمق وجود جامعه برخاسته بود، متلاشی گردید. در واقع بیگانگی و بیزاری ایرانیان از ایالات متحده به این تصور مردم باز میگشت که آن کشور با پشتیبانی نظامی، اقتصادی و سیاسی از رژیم شاه، احساس عزت و استقلال ایران را جریحهدار کرده است.
بنابراین شعارهای مرگ بر شاه و مرگ بر امریکا از یک نوع رابطه درونی خبر میداد. هنگامی که مردم شعار مرگ بر امریکا را سر میدادند، در بطن آن بر شعار مرگ بر شاه نیز صحه میگذاشتند و بالعکس. در واقع در دوران انقلاب و شرایط تاریخی بعد از آن، شعار مرگ بر امریکا پس از شعار الله اکبر به عنوان دومین شعار عمومی مورد حمایت مردم ایران بوده و در مقاطع مختلف نیز مورد استفاده قرار گرفته است.
پیوستگی و رابطه درونی دو شعار «مرگ بر شاه» و «مرگ بر امریکا» را میتوان در سخنان امام پس از ورود به ایران در بهشت زهرا نیز مشاهده نمود: « ما با آنها در این مخالف هستیم که آنها به نسل ما خیانت کرد
منابع :
پایگاه جامع تاریخ معاصر
ماهنامه الکترونیکی بهارستان
تبیان نیوز
موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی
موسسه مطالعات تاریخ معصر ایران